در سرزمینی که دیوارهای زندان بلندتر از صدای حقیقتاند، خاموشی میتواند مرگبارتر از شکنجه باشد. هر سال، دهها شهروند در مناطق محروم و بهویژه در استانهایی چون سیستان و بلوچستان، خوزستان، کردستان و مناطق دیگر، بهدلایل امنیتی بازداشت میشوند، بیآنکه حتی نامی از آنها در رسانهها برده شود. این افراد که غالباً به عنوان «زندانیان گمنام» شناخته میشوند، بیشترین آسیب را از سیستم امنیتی پنهانکار جمهوری اسلامی متحمل میشوند.
در این یادداشت، به ضرورت اطلاعرسانی خانوادهها و رسانهای شدن بازداشت شهروندان میپردازیم؛ موضوعی که نه تنها یک ضرورت اخلاقی و حقوق بشری، بلکه ابزار مهمی برای کاهش فشارهای امنیتی و محافظت از جان و سلامت بازداشت شدگان است.
زندانی گمنام کسیست که بازداشت میشود، اما هیچ رسانهای خبر بازداشت او را کار نمیکند، هیچ خانوادهای یا نهادی از او سخن نمیگوید و هیچ نامی از او بهعنوان کسی که در خطر احکام ظالمانه است، برده نمیشود. در نظامی که «امنیتی بودن پرونده» بهانهای برای حذف کامل افراد از چرخهی عمومی اطلاعرسانی است، سکوت، همدست شکنجهگران میشود.
فقدان اطلاعرسانی و نبود فشار افکار عمومی، دست نیروهای امنیتی را برای انواع بدرفتاری، از جمله ضرب و شتم، نگهداری طولانی در سلول انفرادی، بازجوییهای خشن، و پروندهسازیهای بیپایه و اساس را باز میگذارد. در چنین شرایطی، بازداشتی نه فقط با بازجویی، بلکه با بیخبری از دنیا، با فراموشی، و با سکوتی مرگبار شکنجه میشود.
در بسیاری از موارد، خانوادهها به دلایل مختلف، از جمله ترس، تهدید، یا نداشتن شناخت کافی از سازوکارهای اطلاعرسانی، از بیان بازداشت عزیزان خود خودداری میکنند. در برخی موارد، نهادهای امنیتی با فشار مستقیم، خانواده را به سکوت وادار میکنند و وعده میدهند که «اگر چیزی نگویید، زودتر آزادش میکنیم.» اما واقعیت اغلب عکس این وعدههاست. سکوت خانواده نهتنها کمکی به آزادی نمیکند، بلکه راه هرگونه مطالبهگری را نیز مسدود میسازد.
در برخی موارد نیز، در استانهایی چون سیستان و بلوچستان، دیده شده که برخی افراد بانفوذ یا معتمد محلی، خانوادهها را با وعدههایی چون «درست شدن کار»، «آشنای نزدیک در دستگاه قضایی»، یا «پرداخت پول برای آزادی» امیدوار میکنند. این افراد، با گرفتن مبالغی هنگفت یا حتی رشوه و هدایا، خانواده را از رسانهای شدن منصرف کرده و آنها را به صبر دعوت میکنند. در بسیاری از این موارد، حتی با صدور حکم اعدام یا انتقال به اجرای احکام نیز، همچنان گفته میشود «پرونده در حال درست شدن است»، در حالی که عملاً هیچ اقدامی برای نجات فرد بازداشتی صورت نگرفته است.
خانوادههایی که با شجاعت، حتی در چارچوبهای حداقلی، خبر بازداشت عزیزانشان را رسانهای میکنند، عملاً یک لایهی حفاظتی برای آنها میسازند. تجربه نشان داده است که رسانهای شدن بازداشت، اغلب مانع رفتارهای افراطی امنیتی و خودسرانه میشود و روند پرونده را شفافتر و تا حدی قانونیتر میسازد.
رسانهها نقش بسیار تعیینکنندهای در زنده نگهداشتن نام و سرنوشت زندانیان دارند. رسانههای مستقل حقوق بشری، بهویژه آنهایی که روی مناطق تحت تبعیض تمرکز دارند، باید در کنار خانوادهها بایستند. انتشار بهموقع خبر بازداشت، گزارش از وضعیت فرد، پیگیریهای مستمر، و برجستهسازی پروندهها، میتواند فشار افکار عمومی داخلی و بینالمللی را افزایش دهد.
در بسیاری از پروندهها، رسانهای شدن بازداشت، نهتنها از شدت برخورد کاسته، بلکه موجب تسریع در دادرسی، امکان دسترسی به وکیل، صدور قرار وثیقه، یا حتی آزادی مشروط شده است. علاوه بر این، رسانهای شدن یک پرونده باعث میشود دستگاه امنیتی در موقعیتی قرار بگیرد که نتواند مجدداً آن پرونده را تحت فشار یا در سکوت مدیریت کند. زیرا هر اقدام غیرقانونی مجدد، بازتاب رسانهای دوبارهای خواهد داشت، و همین موضوع باعث احتیاط مضاعف نیروهای امنیتی میشود.
سکوت دقیقاً همان چیزیست که نظام جمهوری اسلامی میخواهد. در تاریکی سکوت، میتواند هرچه بخواهد بکند، بدون اینکه پاسخگو باشد. سکوت نهتنها مانعی در برابر عدالت، بلکه ابزار تحکیم ظلم است. دستگاه امنیتی زمانی قدرت مطلق دارد که صدایی در برابرش نباشد. آنها سکوت را نمیشکنند، آن را میسازند. بازداشتهای شبانه، انتقال به مکانهای نامعلوم، فشار بر خانوادهها، همه برای ساختن آن سکوت است.
در بسیاری از موارد، زمانی که به زندانی اجازهی اولین تماس با خانواده داده میشود، به او اجازه نمیدهند مکان بازداشت خود را فاش کند. این نامعلومی، بخشی از سیاست سکوت تحمیلی است تا خانواده در بیخبری نگه داشته شود و نتواند اقدام به اطلاعرسانی و شفافیت روند پرونده کند.
در یک جمله، اطلاعرسانی دربارهی بازداشتها، «جان» میخرد. وقتی نامی در رسانهها برده میشود، وقتی نهادهای بینالمللی گزارش دریافت میکنند، وقتی کمپینهای اعتراضی به راه میافتد، وقتی جامعه از حال یک زندانی با خبر میشود و در مورد او واکنش نشان میدهد، دستگاه امنیتی نمیتواند هر بلایی که خواست، سر بازداشتی بیاورد.
زندانی گمنام، تنهاست. در برابرش سیستم امنیتی، قاضی امنیتی، بازجو و سلول انفرادی صف کشیدهاند. پشت سرش باید صدای خانواده، رسانه و جامعهی مدنی بلند باشد. باید آگاهانه و با درک این مسئولیت، به وظیفهی اطلاعرسانی عمل کرد.
در هر لحظهای که خانوادهها و نهادهای مطالبهگر سکوت میکنند، در واقع ضربهای بر پیکر زندانی گمنام وارد میشود. این سکوت، زمینهساز شکنجههای جسمی و روانیست. سکوت است که مسیر اعترافات اجباری، احکام ناعادلانه و حتی «اعدام» را هموار میکند. پشیمانی پس از سکوت، دیگر سودی ندارد. یا زندانی اعدام شده، یا به تبعید و محکومیتی سنگین فرستاده شده است. سکوت پشیمانیای است که دیگر جبران ندارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر